Friday, September 10, 2010

ارتباط طرز فکر با سلامتي

نتجه تحقيقات دامنه دار چند دهه اخير نشانداده است که ريشه تمامي بيماري ها و
نارسايي ها و درد ها و مشکلات جسماني از طريق بررسي باورها و خط هاي فکري افراد قابل
شناسايي، توقف و حتي درمان است.

اثر گذاري الکتريکي انديشه در مغز بسته به نوع آن، شکلي از پارازيت را در بقيه بخش هاي مغز منتشر مي کند که بنا
به شدت و فرم آن مي تواند در عملکرد آنها تاثير بگذارد. از آنجا که مغز فرمانده بخش هاي خودکار
و غير خودکار بدن است اين اختلال در طي زمان باعث بهم خوردن روند کار اعضاء – خصوصا
غدد- شده و تغييرات شيميايي حاصله در بدن زمينه ساز بروز انواع ناراحتي هاي جسماني مي شود.
نکته اميد بخش اين است که چون مولد اين مشکلات از پايه چيزي جز انديشه و طرز فکر افراد
نيست، از همين طريق نيز – يعني سامان دهي به انديشه و تنظيم خط فکري- اقدام به متوقف کردن
پيشرفت عارضه و حرکت به سمت بهبود نهايي مي کنند.

هر گونه درباره خود بيانديشيم، برايمان به واقعيت در مي آيد. ما معتقديم که که هر کس – از جمله خودمان-
صد درصد مسول همه چيزهايي است که در زندگيش پيش مي آيد. هر انديشه اي که از ذهن ما مي گذرد،
آينده ما را مي آفريند. هر کدام از ما، با انديشه ها و احساسهايمان، تجربه هاي خود را مي آفرينيم. انديشه
هايي که به ذهن ما راه مي يابند و کلماتي که بر زبان مي رانيم، تجربه هاي ما را مي آفرينند.
خود ما اوضاع و شرايط را مي آفرينيم، و بعد براي ناکامي خود، ديگران را سرزنش مي کنيم و اقتدار
خويش را از دست مي دهيم. هيچ کس و هيچ جا و هيچ چيز، بر ما اقتداري ندارد. زيرا "ما" تنها انديشه ور
ذهن خود هستيم. ما تجربه ها و واقعيت خويش و همه کساني را که در اين واقعيت جا گرفته اند مي آفرينيم.
کاينات ما را در هر انديشه اي که برگزينيم و به آن معتقد باشيم، کاملا حمايت مي کند. به عبارت ديگر،
ذهن نيمه هشيار ما، هر اعتقادي را که انتخاب کنيم مي پذيرد و اين يعني آنچه درباره خود، و درباره زندگي
معتقديم، برايمان به واقعيت در مي آيد. ما براي آنچه مي توانيم بيانديشيم، انتخابهايي نامحدود در اختيار
داريم.


قدرت کاينات هرگز درباره ما قضاوت يا انتقاد نمي کند. اين قدرت، تنها ارزش ما را مي پذيرد. آنگاه
معتقداتمان را در زندگي باز مي تاباند. مثلا اگر بخواهيم که فکر کنيم زندگي يعني تنهايي، و اين که هيچ
کسي دوستمان ندارد، آنگاه همين را در دنيايمان خواهيم يافت. حال آنکه اگر مشتاقانه بخواهيم از اين اعتقاد
دست برداريم و موکدانه به خود بگوييم که "محبت همه جا هست و من دوست داشتني هستم" و به اين اعتقاد
بچسبيم و پبش خود مدام تکرارش کنيم، آنگاه براي ما صورت واقعيت پيدا ميکند. آن وقت مردمان دوست
داشتني وارد زندگيمان مي شوند و کساني که از قبل مي شناختيم، نسبت بما پر محبت تر مي شوند و
مي بينيم که ما نيز به آساني نسبت به ديگران محبت نشان مي دهيم.


بيشتر ما درباره اينکه کي هستيم عقايد نادرست، و درباره اينکه زندگي را چگونه بايد زيست، قواعد بسيار
بسيار خشکي داريم.


اين به معناي سرزنش ما نيست. زيرا در اين لحظه، به بهترين کاري که از دستمان برمي آيد سرگرميم. اگر
دانش و فهم و هشياري بهتري داشتيم، حتما به کاري ديگر دست مي زديم. نکته مهم اين است که به دليل
جايي که در آن قرار داريم، خود را به ديده تحقير نگاه نکنيم. اگر بين افراد باتجربه تر يا دانش آموخته تري
هستيم، اگر در شهري زندگي مي کنيم که بسياري از ساکنان آن از ما ثروتمندتر هستند، اگر در کلاس درسي
مابين دانش آموزان سريعتر يا مرفه تري هستيم، اگر در شغلي کار مي کنيم که با آنچه اکنون خود را شايسته
آن مي دانيم فاصله اي زياد دارد، و ده ها وضعيت ديگر، نبايد به هيچکدام از اين حالات اجازه دهيم بما
احساس حقارت يا سر افکندگي يا عقب ماندن از زندگي را القاء کنند. قدر خود را بدانيد و آگاه باشيد که "خود"
شما تمام عوامل بالقوه براي موفقيت روزافزون و رسيدن به جايگاه ممتازي که در ذهن مي پرورانيد را داريد.
تنها بايد عقايد محدود کننده اي را که در طي سالها در جانمان رخنه کرده اند متوقف سازيم و حرکت مثبت را آغاز کنيم.

هنگامي که خيلي کوچک هستيم، از واکنشهاي بزرگسالان اطرافمان مي آموزيم که درباره خود، و درباره
زندگي، چه احساسي بايد داشته باشيم.
در اين ايام مي آموزيم که درباره خود، و دنيايمان، چه احساسي بايد داشته باشيم پس اگر شما اين ايام را با
کساني بسر برده باشيد که بسيار احساس بدبختي و وحشت و يا خشم يا گناه و ... مي کنند، چه بسيار
احساس هاي منفي درباره خود و دنياي خويش اندوخته ايد. اعتقاداتي از اين دست که "من هيچوقت نمي توانم
کاري را درست انجام بدهم" يا "اگر عصباني شوم يعني آدم بدي هستم" يا " هرگز آنقدر که بايد خوب نيستم" يا
"ديگران مرا دوست ندارند" همه يک زندگي لبريز از ناکامي را به ارمغان مي آورند.

بزرگ که مي شويم، تمايل داريم همان محيط عاطفي دوران کودکي را براي خود بازآفرينيم.
اين نه خوب است نه بد، نه درست است نه نادرست. زيرا باطن ما تنها آن محيط را به عنوان"خانه" مي شناسد.
همچنين تمايل داريم که در روابط شخصي خود، روابطي را باز آفرينيم که با پدر و مادر خود داشتيم، يا
روابطي را که ميان آنها وجود داشت. به اين نکته دقت کنيد که چه بسا همسر، دوست، و يا رييسي داريد که
رفتار و روحياتي مشابه پدر يا مادر شما را دارند. ضمنا با خودمان به همان شيوه اي رفتار مي کنيم که پدر
و مادرمان با ما رفتار مي کردند و باز خود را به همان شيوه سرزنش يا مجازات مي کنيم. اگر به نداي
درون خود گوش کنيد، همان کلمات را مي شنويد. اگر در زمان کودکي دوستمان مي داشتند و تشويمان
مي کردند، مي بينيم خود را به شيوه آنها دوست مي داريم و تشويق مي کنيم. حال ببينيد چند بار نظير
جملاتي را که پدر و مادرتان در مورد شما بکار مي برده اند بخود گفته ايد!

گذشته هر چه باشد، من پدر و مادرم را سرزنش نمي کنم.
همه ما قربانيان قربانيان ديگري بوده ايم. و اين قربانيان طبعا نمي توانستند آنچه را که خود از آن بي خبر
بودند به ما بياموزند. اگر مادر يا پدر شما نمي دانست چگونه خود را دوست بدارد، برايش محال بود بتواند
به شما بياموزد که خود را دوست بداريد. آنها با در نظر گرفتن آنچه در کودکي خود آموخته بودند، بهترين
کاري را که از دستشان برمي آمد در حق شما کردند. اگر مي خواهيد پدر و مادرتان را بهتر درک کنيد، از
آنها بخواهيد درباره کودکيشان برايتان صحبت کنند. اگر با مهرباني و همدلي گوش کنيد، در مي يابيد که
ترسها و الگوهاي خشک و انعطاف ناپذيرشان از کجا آمده است. کساني که "آن بلا ها را سر شما آورده اند"
خودشان همان قدر ترسان و وحشتزده بوده اند که شما.

من معتقدم که خود ما پدر و مادرمان را انتخاب مي کنيم.
خود ما تصميم مي گيريم در کدام مرحله از زمان و مکان، در اين سياره به دنيا بياييم. ما از آن رو اين تولد و
بازگشت را برگزيده ايم تا دروس و تجربيات ويژه اي را که در پيشرفت ما در اين مرحله از تکامل معنوي
موثر هستند بياموزيم. خود ما جنسيت و رنگ پوست و کشورمان را انتخاب مي کنيم. آنگاه به پيرامون خود
مي نگريم و آن پدر و مادري را که بازتاب الگويي خواهند بود که براي کار در اين عمر نياز داريم،
برميگزينيم. سپس بزرگ مي شويم و بعضي از ما انگشت اتهام خود را به سوي آنها نشانه مي رويم و زير
لب مي گوييم: "تو باعث شدي!". اما در واقع، خود ما آنها را انتخاب کرده ايم، زيرا براي آنچه در اين عمر
مي بايست بر آن غلبه مي کرديم، آنها عالي و بي نظير بودند.

نقطه اقتدار همواره در لحظه حال است.
همه رويدادهايي که تا اين لحظه از عمرتان تجربه کرده ايد، آفريده انديشه ها و اعتقادهايي بوده است که در
گذشته داشته ايد. حاصل انديشه ها و واژه هايي که ديروز و هفته پيش و ماه گذشته و پارسال و بسته به سني
که داريد – ده، بيست، سي، چهل، يا چندين سال پيش- بکار مي برديد.
هر چند که اين گذشته شما بوده است، اما گذشته تمام شده و پي کار خود رفته است. آنچه در اين لحظه اهميت
دارد اين است که اکنون چه چيزي را براي انديشه و اعتقاد و بيان خود، انتخاب مي کنيد. زيرا اين انديشه ها
و اعتقاد ها و سخن ها، آينده شما را خواهند آفريد. نقطه اقتدار شما در همين لحظه حال است، و همين لحظه
حال، تجربه هاي فردا و هفته ها و ماهها و سالهاي آينده شما را مي آفرينند.
اکنون به فکري که در اين لحظه در سر داريد توجه کنيد و ببينيد که مثبت است يا منفي؟ آيا مي خواهيد که اين
انديشه، آينده شما را بسازد؟ به هر جزء انديشه خود بها بدهيد و هوشيار باشيد.

تنها چيزي که با آن سر و کار داريم انديشه است و انديشه مي تواند عوض بشود.
مساله ما هر چه باشد، تجربه هاي ما تنها تظاهر بيروني انديشه هاي دروني ماست. حتي نفرت از خود، تنها
نفرت از انديشه اي است که درباره خود داريم.مثلا انديشه اي در سر داريم که مي گويد: "من آدم بدي هستم".
اين انديشه، احساسي مي آفريند، و ما گرفتار احساس خود مي شويم. حال آنکه اگر اين انديشه در سرمان نباشد،
اين احساس را نيز نخواهيم داشت. انديشه ها مي توانند عوض بشوند. انديشه را عوض کنيم، تا احساس نيز
تغيير نمايد.


اين موضوع تنها نشان مي دهد که ما بسياري از اعتقادهاي خود را از کجا بدست مي آوريم. يادمان باشد که نبايد
از اين نکته به عنوان بهانه اي براي باقي ماندن در رنج و ناراحتي استفاده کنيم. گذشته کوچکترين اقتداري بر
ما ندارد. اصلا مهم نيست که براي چه مدت زماني الگويي منفي را با خود نگاهداشته بوده ايم. نقطه اقتدار در
لحظه حال است! واقعا که چه دريافت شگفت انگيزي! در اين لحظه مي توانيم آزادي خود را آغاز کنيم.

چه باور کنيم و چه نه، خود ما انديشه هاي خود را انتخاب مي کنيم.
شايد از روي عادت، آن قدر به انديشه اي فکر کنيم که ديگر متوجه نشويم خود ما آن انديشه را انتخاب
کرده بوده ايم. انتخاب نخستين با ما بوده است و هم اکنون هم مي توانيم تصميم بگيريم تا انديشيدن به
انديشه هاي معيني را نپذيريم.

همه افرادي که من در اين سياره مي شناسم يا با آنها کار کرده ام، از نوعي نفرت از خود يا ميزاني از
احساس گناه رنج مي برند. هر اندازه نفرت از خود و احساس گناه ما بيشتر باشد، ميزان کامروايي ما
کمتر خواهد بود و بالعکس هر اندازه نفرت از خود و احساس گناه ما کمتر شود، ميزان کامروايي ما در
همه زمينه هاي زندگي رشد بيشتري خواهد يافت.


بيماري ها و مشکلاتي نظير ناراحتي کليه، ريزش موي سر، آرتروز، سکته قلبي، امراض پوستي،
چاقي هاي موضعي و عمومي، تب، عفونت، آسم، انواع آلرژي، انواع ناراحتي هاي استخواني،
مشکلات عضلاني، افسردگي، آلزايمر، خونريزي ها، ناراحتي هاي پروستات يا رحم، سرطان هاي
گوناگون، عوارض دندان و لثه، تاول ها، تبخال، ناراحتي هاي تنفسي، مشکلات تيروييد، جوش،
بيماري هاي چشم – حتي عيوب ديد، خرناس، مشکلات حافظه، فشار خون، ناراحتي هاي معده و
روده، خستگي مفرط، خواب آلودگي غير عادي، کمخوني، انواع درد، ناراحتي ها دهان و حلق،
ديفتري، ديسک، رگ به رگ شدگي ها، روماتيسم، سرما خوردگي و آنفلوانزا، سفيد شدن مو،
سرفه، سقط جنين، سياتيک، مشکلات سينوس، سيستيک فايبروسيس، مشکلات صفرا، بيماري
هاي کبد، فراموشي، فلج، تومور، قانقاريا، کبودي، کلسترول بالا، گل مژه، لارنژيت، لکنت زبان،
مشکلات مثانه، ورم مفاصل، ميگرن، نفخ، نازايي، فرورفتن ناخن در شست پا، جويدن ناخن،
نقرس، واريس، يبوست و .... همگي قابل بهبود تا سر حد درمان کامل هستند.


شما ميخواهيد راهکار رفع مشکلات فيزيکي را
بدانيد و بهترين راه براي اينکار عمل کردن است، آن هم از ابتداي کار. پرداختن به توضيحات جانبي اين
قضيه به همان اندازه لازم است که تمرين عملي در کنار آن.
اجازه بدهيد ذهن شما را هم نسبت به نکته اي مهم روشن کنم. همه شما به يک اندازه از اين مطلب استفاده
نخواهيد کرد. دليل آن نه لزوما تنبلي و زرنگي و يا وقت داشتن و نداشتن، که در عاملي نهفته است بنام
"توان جذب روحاني" که مانند نوعي آي کيو در زمينه هاي معنوي عمل مي کند. همگي ما در سير تکامل
خلقت خود با تواني نزديک به صفر براي اولين بار بدنيا آمده ايم و بعد ها با کسب تجربه در طي قرن ها
اندک اندک به سطوح گوناگوني رسيده ايم که اکنون در قرن بيست و يکم ميلادي به همراه داريم. از آنجا
که نه زمان تولد آدم گونه نخستين ما يکي است و نه راه تکاملي که طي کرده ايم مشترک، هر يک از ما
به ميزاني از اين "توان جذب" بهره منديم و بقدر همان توان هم خواهيم توانست از اين مطالب استفاده کنيم.
از آنجا که اين توان در حال رشد و شکوفايي است، تمرين و ممارست و نيز خواست قلبي شما براي درک
اين مفاهيم مي تواند تحول مثبت قابل ملاحظه اي در اين دوره از حضور شما در ميان زندگان ايجاد کند و
ارتقاء شايسته اي بدست آورد. رشدي که با شما مي ماند و توشه ادامه راهتان خواهد بود.

يادتان باشد، صرفنظر از اينکه چقدر پذيرش کارساز بودن اين روش براي شما آسان – يا دشوار- باشد،
اين عبارات را براي خود بنويسيد و روزانه ده ها و صد ها بار بخود بگوييد. رونوشت هايي از آن را در
جيب خود همراه داشته باشيد و در گوشه و کنار منزل يا محل کار در معرض ديد خود قرار دهيد. حتي اگر
مايل هستيد آنها را پس زمينه ويندوز روي دستگاهتان کنيد. يادتان باشد اين روش مثل هر روش درماني ديگر
بايد با جديت و خواست قلبي دنبال شود. ضمنا دليلي وجود ندارد که خود را ملزم به ارايه توضيح به ديگران
بدانيد. کار خودتان را بکنيد و بدانيد که نتيجه اش را هم خودتان دريافت خواهيد کرد.
اين روش ها نبايد جايگزين روش هاي درماني اي
تلقي شوند که همين حالا براي مشکلات و عوارض خود پيگيري مي کنيد و بايد در اين مرحله بعنوان کمک
موازي براي رفع هر چه سريعتر و موثر تر اين بيماري ها بکار گرفته شوند. اينکه بعد ها چقدر در بکارگيري
اين روش ها براي جلوگيري از بازگشت اين بيماري ها ويا آغاز تالمات جديد، موفق باشيد به تلاش خودتان
بستگي خواهد داشت.


– آغاز خانه تکاني در ذهن و باورهاي شما
ريزش موي سر
خط فکري مولد اين عارضه : ترس. فشار. کوشش براي تسلط بر همه چيز. عدم اعتماد به فرايند زندگي.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من ايمن هستم و به زندگي اعتماد دارم. من خود را دوست دارم و تاييد مي کنم.

درد و سوزش معده و نيز زخم معده
خط فکري مولد اين عارضه: ترس. ترس چنگ زننده. اعتقاد به اينکه آنقدر که بايد خوب نيستيد. اضطراب
دايم براي جلب رضايت ديگران. وحشت از چيزهاي جديد. ناتواني از هضم چيزهاي جديد.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من آزادانه و کامل نفس مي کشم. من ايمن هستم و به فرايند زندگي اعتماد مي کنم.
زندگي بر وفق مراد من است و هر لحظه تازه هر روز را هضم مي کنم. همه چيز نيکوست.

سرماخوردگي
خط فکري مولد اين عارضه: اشتغال به امور فراوان. آشفتگي ذهني. بي نظمي. آزارهاي کوچک.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: مي گذارم ذهنم بياسايد و آرام باشد. درون و برونم را هماهنگي فراگرفته است.
همه چيز نيکوست.

سنگ کليه
خط فکري مولد اين عارضه: خشم مفرط و بجا مانده.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من همه مشکلات گذشته را به آساني حل مي کنم. من به آساني مي بخشم و گذشته
را رها مي کنم.

چاقي (بطور عمومي)
خط فکري مولد اين عارضه: حساسيت مفرط. ترس. نياز به حمايت. لايه پوشاني خشم هاي نهفته و مقاومت
براي عفو و بخشايش.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: عشق الهي از من حمايت مي کند و همواره ايمن هستم. مشتاقم رشد کنم و مسوليت
زندگيم را به عهده بگيرم. ديگران را مي بخشم و اکنون زندگي دلخواهم را مي آفرينم.
ميگرن
خط فکري مولد اين عارضه: عصيان در برابر فشار. مقاومت در برابر زندگي.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من در جريان زندگي مي آسايم و مي گذارم زندگي همه نيازهايم را به آساني و
سهولت برآورد. زندگي پشتيبان من است.

ميخچه
خط فکري مولد اين عارضه: انديشه هاي سخت. لجاجت در چسبيدن به رنج و درد گذشته. ترس از
ناکامي در آينده.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من آزادانه از گذشته جدا مي شوم. من ايمن و آزادم و در کمال سهولت به پيش
مي روم. به فرايند زندگي اعتماد مي کنم و با جريان زندگي به پيش مي روم.

برفک (لکه هاي سفيدرنگ دردناک در دهان)
خط فکري مولد اين عارضه: خشم از تصميم گيريهاي نادرست.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من با محبت تصميم هاي خود را مي پذيرم و مي دانم که براي دگرگوني
آزادم. من ايمن هستم.

بي خوابي
خط فکري مولد اين عارضه: ترس. عدم اعتماد به فرايند زندگي. احساس گناه.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من با محبت روز را رها مي کنم و به خوابي آرام فرومي روم و مي دانم که
فردا همه چيز به خير و خوشي پيش خواهد رفت.

ناراحتي هاي سينه (انواع تومور و سرطان سينه)
خط فکري مولد اين عارضه: به خود اهميت کافي ندادن و ديگران را جايگزين خود کردن. افراط در
احساس مادري و حمايت. حمل بار روحي سنگين بيش از گنجايش خود براي مدت طولاني.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من اهميت دارم و به حساب مي آيم. اکنون با محبت و شادماني به روح خود
خوراک مي رسانم و از خويشتن مراقبت مي کنم. به ديگران اين آزادي را مي دهم که خودشان باشند.
همه ما ايمن و آزاديم.


مشکلات کلسترول
خط فکري مولد اين عارضه: مسدود کردن راههاي شادماني. ترس از پذيرش شادي ها.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من دوست داشتن شادي را برمي گزينم. راههاي شادمانيم کاملا گشوده اند.
پذيرفتن شادي خطري ندارد.

آکنه
خط فکري مولد اين عارضه: خود را نپذيرفتن و دوست نداشتن.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من تجلي الهي زندگي هستم. من خود را درجايي که هم اکنون قرار دارم دوست
دارم و مي پذيرم.

جوش هاي سرسياه و جوش هاي چرکي
خط فکري مولد اين عارضه: خشم هاي کوچک. جوشش و تلاطم روحي.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من در کمال آرامش و متانت، انديشه هايم را آرام مي کنم. من خود را زيبا و
دوست داشتني مي بينم. من مظهر محبت و شادماني هستم.

ناراحتي هاي آرنج
خط فکري مولد اين عارضه: مقاومت دروني در برابر عوض کردن مسير و پذيرفتن تجربه هاي تازه.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من به آساني با تجربه هاي تازه و راههاي جديد و دگرگونيهاي نو خو مي گيرم.

آسم
خط فکري مولد اين عارضه: محبت در دل نگاهداشته شده. اين احساس که نمي توان براي خود نفس کشيد.
گريه سرکوب شده.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: اکنون به عهده گرفتن زندگيم خطري ندارد. من آزادي را بر مي گزينم.

آسم کودکان و نوزادان
خط فکري مولد اين عارضه: ترس از زندگي (کودک نسبت به بودن در اين دنيا وحشتزده است).
آنچه بايد به او بقبولانيد: اين کودک ايمن و خواستني و عزيز است. اين کودک با آغوش باز و سرشار از محبت
پذيرفته شده است.

حالت تهوع ( و استفراغ)
خط فکري مولد اين عارضه: واکنش خشونت آميز نسبت به عقايد – خصوصا عقايد تازه. ترس از تازه ها.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من با شادماني و ايمني زندگي را هضم مي کنم. تنها نيکي به سراغم مي آيد. من نيز
تنها نيکي از خود نشان مي دهم.

بوي بد دهان (با وجود خالي نبودن معده يا حتي اندکي بعد از مسواک زدن)
خط فکري مولد اين عارضه: گرايشهاي پوسيده. غيبت و بدگويي (حتي در درون ذهن). انديشه هاي ناسالم.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من در کمال ملايمت و ملاطفت سخن مي گويم. از دهانم تنها نيکي بيرون مي آيد.

آبريزش بيني
خط فکري مولد اين عارضه: گريه دروني. احساس قرباني بودن.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من تصديق مي کنم و مي پذيرم که خود، قدرت خلاق جهانم. اکنون آگاهانه
کامروايي از زندگيم را بر مي گزينم.

اسپاسم (گرفتگي عضلات – رگ به رگ شدن)
خط فکري مولد اين عارضه: انقباض انديشه ها به علت ترس. خشم و مقاومت. عدم علاقه به حرکت در
يکي از مسيرهاي زندگي.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من رها مي شوم و مي آسايم و رها مي کنم. من در زندگي ايمن هستم. مي دانم که
فرايند زندگي تنها مرا به سوي والاترين خير و صلاحم مي کشاند. من در آرامشم. مي آسايم و مي گذارم
ذهنم آرام باشد.

Yeast Infection
خط فکري مولد اين عارضه: انکار نياز هاي شخصي. عدم حمايت از خويشتن.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: اکنون با شادماني و عشق حمايت از خود را برمي گزينم.

قارچ انگشتان پا
خط فکري مولد اين عارضه: احساس ناکامي. عدم پذيرش جريان زندگي. احساس ناتواني براي
پيشرفت آسان.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من خود را دوست دارم و تاييد مي کنم. به خود اجازه پيشروي مي دهم.
حرکت کردن خطري ندارد.
آرتروز ( بطور جامع)
خط فکري مولد اين عارضه: اين احساس که "هيچ کس دوستم ندارد". انتقاد و نفرت و انزجار. تمايل
به مجازات و سرزنش کردن.احساس قرباني بودن.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من عشقم. اکنون بر مي گزينم که خود را دوست بدارم و تاييد کنم. من با
محبت به ديگران نگاه مي کنم. من با تفاهم و محبت مي بينم. من همه تجربه هايم را در پرتوي عشق
مي نگرم.

آبسه
خط فکري مولد اين عارضه: انديشه هاي برانگيزاننده درباره آزارها. احساس حقارت و ميل به
انتقامجويي.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: اجازه مي دهم انديشه هايم رها و آزاد باشند. گذشته تمام شده. من در آرامشم.

الزايمر
خط فکري مولد اين عارضه: کنار نيامدن با دنيا و واقعيت. نوميدي و درماندگي. خشم کهنه.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: همواره راهي تازه و بهتر براي تجربه زندگي پيدا مي شود. من گذشته را مي بخشم
و رها مي کنم و رهسپار شادي مي شوم.

بوي بد بدن (عليرغم رسيدگي به امور بهداشتي)
خط فکري مولد اين عارضه: ترس. دوست نداشتن خود. ترس از ديگران.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من خود را دوست دارم و تاييد مي کنم. من ايمن هستم.

پارکينسون
خط فکري مولد اين عارضه: ترس. ميل به تسلط بر همه چيز و همه کس.
آنچه بايد بخود بقبولانيد: من مي آسايم و مي دانم که ايمن هستم. زندگي از آن من است و به فرايند آن
اعتماد مي کنم.